باده از چشم خمار تو چشيدن دارد
سرخي رنگ شرابي به لبت مانده بجا
سوختن در شب ناز تو خريدن دارد
زير مهتاب و لب چشمه و گل رقص چمن
بر چمن زار لبت شوق چريدن دارد
وصل بيحاصل و شب رفت زاقبال بدم
كامم آتش شد و حالي كه شنيدن دارد
گر چكد خون دل از بركة چشمم همه عمر
ميكشم بار غمش گر چه كشيدن دارد
همچو پروانه زدم پر به مكافات عمل
سوخت بال و پر و دل قصد پريدن دارد
ميرود يار و پرم نيست كه تا پر بزنم
صبح بيدار دلم شام رسيدن دارد